!بیگانه ای در خط زمانی متفاوت

...پیرمردی که ساکن اینجا بود،بار سفر بست ولی خب بعد یه مدت برگشت

!بیگانه ای در خط زمانی متفاوت

...پیرمردی که ساکن اینجا بود،بار سفر بست ولی خب بعد یه مدت برگشت

!بیگانه ای در خط زمانی متفاوت

دائما یکسان نباشد حال ما!
امیدوارم که اینجا و خاطراتش رو از یاد نبرید:)



۸ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

می گویند که ایاز غلام سلطان محمد غزنوی ، در آغاز چوپان بود و با گذشت زمان ، در دربار پادشاه صاحب منصب شد. او اتاقی داشت که هر روز صبح به آن سر می زد و وقت خروج بر در اتاق قفلی محکم می زدتا این که درباری ها گمان کردند ایاز گنجی در اتاق پنهان کرده است و موضوع را از سر حسادت به گوش شاه رساندند .

پادشاه دستور داد وقتی غلام در اتاقش نیست در را باز کنند و گنج نهان را به محضر شاه بیاورند. به این ترتیب 30 نفر از بدخواهان به اتاق ایاز ریختند و قفل را شکستند و هرچه گشتند چیزی نیافتند جز یک چارق کهنه و یک دست لباس مندرس که به دیوار آویخته شده بود.

به این ترتیب دست خالی پیش شاه برگشتند و آنوقت سلطان به خنده افتاد که « ایاز مردی درستکار است . آن لباس های مندرس مربوط به دوره چوپانی اوست و آنها در اتاقش آویخته است تا روزگار فقر و سختی اش را به یاد داشته باشد و به رفاه امروزش غره نشود.

هدف مولانا از روایت این داستان

هدف مولانا از داستان ایاز، این است که مخاطب هایش در هر جایگاهی که هستند همیشه پوستین کهنه روزگار سختی را برای خودشان نگه دارند تا قدرت، آنها را مغرور و غافل نکند.

منبع:نمکستان

  • ۰ نظر
  • ۲۷ مهر ۹۵ ، ۱۷:۳۳
  • ۳۸۱ نمایش
  • یه بنده خدایی

#شاهکار

۲۷
مهر

 

آهنگسازا سن مشخصی برای بازنشستگی ندارن.

اونا وقتی باز نشست میشن که آهنگ جدید به ذهنشون نرسه.افزودن تصویر از فضای اختصاصی

افزودن تصویر از فضای اختصاصی

 
 
 

پ.ن:یه کانال نیمه فعال زدم توی تلگرام به آدرس cafe_saeed@ دوست داشتید اد شید توش

 

 

 

  • ۰ نظر
  • ۲۷ مهر ۹۵ ، ۱۷:۲۲
  • ۲۷۰ نمایش
  • یه بنده خدایی

پیش نویس اول:متن رو از صفحه ی یکی ازدوستان مجازی که با اجازه ی خودشون کپی کردم.قلم خوبی دارن و ایشالله در آبنده اگه بازم اجازه دادن میزارم کاراشون رو.
پیش نویس دوم:پیشنهاد میکنم موقع خوندن این متن  آهنگ بیقرار از علی رضا قربانی رو گوش بدید.
برای خرید این تک قطعه از آلبوم حریق خزان اینجا رو کلیک کنید.
و حالا خود متن: 

  • ۰ نظر
  • ۲۲ مهر ۹۵ ، ۲۱:۰۷
  • ۳۰۷ نمایش
  • یه بنده خدایی


برای شنیدن کلیک کنید

  • ۱ نظر
  • ۲۱ مهر ۹۵ ، ۱۹:۴۸
  • ۳۲۲ نمایش
  • یه بنده خدایی


برای شنیدن کلیک کنید

  • ۱ نظر
  • ۲۰ مهر ۹۵ ، ۱۲:۴۹
  • ۳۲۴ نمایش
  • یه بنده خدایی

در هوای تو

۲۰
مهر

     "ساقی بدست باش که این مست مِی پرست   چون خواب ز پادشه است و هنوزش خمار توست"  

یادم هست ولی آیا تو هم یادت هست که چه روز هایی را با هم گذراندیم؟
اوضاع خوب را تجربه کردیم و  بد را بیشتر را تجربه کردم،سخت!!!سخت مال یک لحظه اش بود.یادم هست که چقدر برایت دویدم ولی آیا تو هم یادت هست؟
لبخند میخواهی؟! از این کنایه ها و شکایاتم خسته شده ای؟

بفرما.از همان هایی که دوستش داشتی،من که خیلی خوب یادم هست تو چه؟یادت هست؟
یادم هست  که مصرانه بال و پر پرواز میخواستی
اذیت شدم ولی به فدای تو بال هایم.به ناز چشمت آن ها را کندم و به تو دادم،با چسب عشقم برایت چسباندمش برات یادت هست؟
یادم هست که گفتی پس خودت په؟

 گفتم تو خوشحال باش و در آسمان برای دل من ،جایگاه من همین گستره ی خاکیست،همین که از پایین به تو نگاه میکنم برایم بس است ولی تو یادت هست که آن ها را کنار گذاشتی؟
کنار گذاشتن که هیچ بخواهم راستش را بگویم زیر پایت لهشان کردی.
خلاصه میکنم حرف هایم را، فقط بدان از اولین دیدارمان که یادم‌می آید جانم بودی ،روانم بودی و هستی و خواهی بود ولی آیا تو یادت هست؟ اولین بار که هیچ آخ،حداقل آخرینش را بگو که یادت هست لعنتی.
                "بیچاره دل که غارت عشقش به باد داد   
ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست"

  • ۲ نظر
  • ۲۰ مهر ۹۵ ، ۱۰:۴۹
  • ۳۰۶ نمایش
  • یه بنده خدایی


"ضعیف ترین و شکننده ترین قشر جامعه قشر دانشجوعه"

شاید تا دانشجو نشی اینو نفهمی.

وقتی دو روز از این کتاب فروشی به اون کتاب فروشی میری و کتاب مدنظرت

رو گیر نمیاری و تو این وا نفسا جد و آباد شخص مذبور رو تو دلت فحش میدی.

آقا با دانشجو ها مهربون باشید.

خخخخخخخ

  • ۱ نظر
  • ۰۸ مهر ۹۵ ، ۰۱:۴۳
  • ۲۶۱ نمایش
  • یه بنده خدایی

جهانم

۰۸
مهر


حال نوشتن ندارم،باز همان حرف های تکراری.

احساس میکنم دیالوگ هایم در مقابلت دوچار دور شده اند.

دست خودم نیست ولی این دور را دوست دارم.

پس برای بار هزارم میگویم:

"جهانم بی تو الف ندارد"

  • ۲۱ نظر
  • ۰۸ مهر ۹۵ ، ۰۱:۳۸
  • ۳۰۶ نمایش
  • یه بنده خدایی