!بیگانه ای در خط زمانی متفاوت

...پیرمردی که ساکن اینجا بود،بار سفر بست ولی خب بعد یه مدت برگشت

!بیگانه ای در خط زمانی متفاوت

...پیرمردی که ساکن اینجا بود،بار سفر بست ولی خب بعد یه مدت برگشت

!بیگانه ای در خط زمانی متفاوت

دائما یکسان نباشد حال ما!
امیدوارم که اینجا و خاطراتش رو از یاد نبرید:)



۲ مطلب با موضوع «چند جمله های های کوتاه :: دختر همسایه» ثبت شده است

سوار آسانسور که شدم قبل از اینکه در بسته شه دختر همسایه خودشو رسوند...بعد از سلام و این ها وقتی دید به یه گوشه ای خیره شدم با تعجب پرسید طبقه سوم میرید دیگه؟!

اولش جا خوردم و نمیدونستم چی باید بگم...زبونم بند اومده بود...متوجه نگاه عجیبش به خودم شدم...هول شدم و گفتم:فرقی نمیکنه هر طبقه ای شد پیاده میشم.

لبنخدی زد و همون دکمه طبقه سوم رو زد.

  • ۹ نظر
  • ۲۸ خرداد ۹۸ ، ۱۷:۰۸
  • ۲۶۷ نمایش
  • یه بنده خدایی

متاسفانه با تموم شدن ماه رمضون دیگه دختر همسایه با اون چادر گُل گُلیش برامون آش نذریِ دم افطار نمیاره :(




  • ۶ نظر
  • ۱۶ خرداد ۹۸ ، ۲۲:۰۴
  • ۳۲۵ نمایش
  • یه بنده خدایی