!بیگانه ای در خط زمانی متفاوت

...پیرمردی که ساکن اینجا بود،بار سفر بست ولی خب بعد یه مدت برگشت

!بیگانه ای در خط زمانی متفاوت

...پیرمردی که ساکن اینجا بود،بار سفر بست ولی خب بعد یه مدت برگشت

!بیگانه ای در خط زمانی متفاوت

دائما یکسان نباشد حال ما!
امیدوارم که اینجا و خاطراتش رو از یاد نبرید:)



۱۱ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

اگر بخوام به فیلم های ایرانی ای که در چند وقت گذشته نمره بدم به یه شکل زیر نمره میگیرن:

مغزهای کوچک زنگ زده:خیلی زیر صفر

بمب یک عاشقانه:خیلی زیر صفر

قانون مورفی: کمی کمتر از دو فیلم بالا زیر صفر

یوقت به خودتون نگید لابد مورفی فیلم خوبیه با این تفاسیر،نه به خاطر بهش بهتر نمره دادم

 چون لااقل توش فاز روشنفکری و شعار خیلی خاصی نیست!

ولی جدا باید فکری به حال سینمای کمدی ایران کرد که سازندگانش برای درآمدزایی

راهبردی غیر از نوشتن 3 خط داستان و سر ریز کزدن سطل هایی از شوخی های زشت

جنسی-اروتیک بر سر مخاطبی که خسته از سختی های روزش میخواد اتصالش رو برای دقایقی با دنیای بیرونش قطع کنه ندارن!

  • ۵ نظر
  • ۳۰ دی ۹۷ ، ۱۳:۱۶
  • ۲۵۷ نمایش
  • یه بنده خدایی

 


به قول بهنام بانی سالـــــــــــــــــن بالــــــــــــــا :)

  • ۱ نظر
  • ۲۵ دی ۹۷ ، ۲۳:۲۳
  • ۲۳۰ نمایش
  • یه بنده خدایی

+(با سرحالی)سلام،خوبی؟!

-(با کمی تعجب)سلام،ممنون،شما؟!

+(با تم خودمانی)من ... هستم.چندوقته به اینجا میام

-(کمی رسمی)آهان،موفق باشین

+(با حس بازیگوشی)ممنون.من میتونم با شما درمورد یه چیزی حرف بزنم؟

-(فاصله را حفظ میکند)بفرمایید!

+(با صداقت کامل) همونطور که گفتم من چند وقتی هست که به اینجا میام و تو این مدت از شما خوشم اومده!

-(با تعجب به فرد نگاه میکند) 

+(با کمی تردید)اگه دعوتت کنم به یه قرار میای؟!

-(بدون فوق وقت) آره

+(با تعجب)جدی میگی؟!

-(با بی تفاوتی)آره دیگه میام،قبوله!

+(با عصبانیت) برو بابا ایسگای منو گرفتی؟!من که نه قیافه دارم نه پول تو به چیه من دلخوش کردی که میگی آره؟

-(با کوهی از تعجب)وا چرا اینجوری میکنی؟!

+(هنوز کمی عصبی)برو بابا منو مسخره میکنه!(دست هارو به هوا پراتب میکنه)من اصن در حد تو نیستم که!

-(کاملا گیج)یاخدا این چش شده؟!

+(با ناخوشی تمام)من اصن میرم...مثکه ما اصن همدیگه رو نمی فهمیم!

میرود و حتی پشت سرش را هم نگاه نمی کند!

  • ۳ نظر
  • ۲۴ دی ۹۷ ، ۱۹:۱۲
  • ۲۲۸ نمایش
  • یه بنده خدایی
از استایل دوره دانشجوییت عکس داشته باش;)
  • ۰ نظر
  • ۲۱ دی ۹۷ ، ۲۲:۰۵
  • ۲۱۱ نمایش
  • یه بنده خدایی

میاد بازم بگید حس و حالتون رو بعد شنیدن؟!

بازار نظر خصوصی زیر این تیپ پستا داغه داغه :)

 

 

 

 

 

  • ۱ نظر
  • ۲۰ دی ۹۷ ، ۱۵:۳۷
  • ۱۹۷ نمایش
  • یه بنده خدایی

الان اوضاع یجوریه نه دستم به ادامه فعالیت میره

و نه مطمئنم که میخوام تمومش کنم😂😐

  • ۱ نظر
  • ۱۹ دی ۹۷ ، ۱۳:۴۸
  • ۱۹۵ نمایش
  • یه بنده خدایی

بسم الله الرحمان الرحیم

حدود شش یا هفت سال پیش بود که بعد از کمی صحبت با یکی از دوستان و باتوجه به اینکه از قدیم به نوشتن علاقه داشتم تسمیم گرفتم یک وبلاگ بزنم.خب بهترین گزینه ی اونموقع ها چیزی جز بلاگفا نبود و من وبلاگ خودم رو تو بلاگفا ایجاد کردم و داشتم برای خودم کیف دنیای وبلاگ داشتن رو میکردم و کم کم جا میوفتادم که یه روز وقتی سعی کردم وارد پنل کاربریم بشم با خطاهایی از سرور نمیتونستم وارد بشم.بعد از کمی پرس و جو متوجه شدم که بلاگفا پوکیده.

چند مدتی توی فضای ناراحتی سِیر کردیم تا بعد از صحبت با یسری از بچه ها فهمیدم رفتن به رزبلاگ.پس تنها کاری که باید انجام میشد ایجاد وبلاگ در رزبلاگ بود.از شما چه پنهون که ضربه ای که بلاگفا بهم زد دیگه دل و دماغ کارکردن تو وب رو برام نذاشته بود اما رفته رفته بهتر شد اوضاع وبلاگ .بعد از گذشت مدتی با یکی از دوستان صحبت کردم و اون لوکس بلاگ رو بهم معرفی کرد.ریع یه پنل کاربری اونجا باز کردم و شروع به فعالیت کردم.لوکس بلاگ هم بد نبود ولی بازم اون آرامشی که باید رو نمیدیدم توش!بعد از لوکس بلاگ یه سری هم به پرشین بلاگ و مهین بلاگ(فک کنم) هم زدم ولی بازم مث قبلی ها بودن برام.

روزگار گذشت و سر یه کلاسی فردی که به عنوان استاد در جلسه حضور داشت بیان رو بهم معرفی کرد.یادمه اون زمان حالت ثبت نامی داشت.همینجوری فرم ثبت نام رو پرکردم و بعد از یه مدتی که ایمیلم رو چک کردم دیدم بیان درخواست منو قبول کرده.با خودم گفتم که ما که همه جا یه وبلاگ داریم بریم اینجا هم یه وبلاگ بزنیم ببینیم چی میشه!

از اون ببینیم چی میشه که ساعت یازده و شش دقیقه ی شب ششم دی ما گفتم دقیقا سه سال گذشته.سه سالی که اگر بخوام جمع بندی کنم در مجموع بیان نمره ی قبولی گرفته.حدود آبان ماه سال جاری بود وقتی که دیدم داریم به سالگرد سوم وبلاگم میرسیم خواستم یه کار متفاوت بکنم و تلاش کردم که با افزایش فعالیت و دست به قلم شدم یه تکونی به آمار بازدید های وبلاگ بدم.این شد که حالا تقریبا بعد از یک ماه و نیم به حدود یازده هزار و هفتصد(۱۱۶۸۷) بازدید و حدود سی هزار(۲۹۹۴۶)رسیدیم که قطعا برای من عدد دلپذیریه.توی این سه سال هم یک عالمه گپ و چت و شوخی و تفریح و لذت رو  با وبلاگ های خوب شما که واقعا همتون عالی اید(از نظرم کسایی که با توجه به وضعیت شبکه های مجازی امروزی هنوز دنیای وبلاگ در ایران رو میچرخونن آدم های با استعدادی هستن) و بعی هاتون بیشتر تجربه کردیم.دمتون گرم!

امیدوارم که وجود این وبلاگ برای شما هم مایه ی خوشی و سرگرمی بوده باشه.خب ما به اهداف کوتاه مدتمون رسیدیم.حالا دو حالت امکان داره از امشب به بعد شکل بگیره:

1. وارد فاز تازه از وبلاگ نویسی و نوشتن وارد بشیم

 2.برای یه مدت از این فضا دور شیم و بعدا شاید برگردیم.

باید ببینیم که کدوم حالت بر ما مصتولی میشه و بعدش وارد بازی زندگی بشیم.

 اگر دوست داشتید نظر بدید درمورد این وبلاگ و نقاط ضعف و قوتش رو حتی خصوصی بگید تا ما هم بتونیم ودمون رو بهتر بکنیم.


خلاصه که 3 سالگی در جمع بیانی ها بودنمون مبارک باشه.

ارادتمند همتون

یه بنده خدا=س.ر


  • ۳ نظر
  • ۰۶ دی ۹۷ ، ۲۳:۱۳
  • ۴۵۴ نمایش
  • یه بنده خدایی

+جدیدا ابزورد شدی؟

-نه بابا 

+آخه یجوری شدیا!

-نه چیز خاصی نیست فقط یه چن وقتیه دیگه کار نمیکنم ، درس و دانشگاه رو بی انگیزه دنبال میکنم ، کتاب نمیخونم و فیلم نمیبینم،حال دلمم خیلی خوش نیست ، از جمع بچه ها هم خودمو کنار کشیدم و دنیا رو سیاه و سفید میبینم!

+صحیح، راستی دیدی این جوونا الکی میگن افسرده شدیم و...

  • ۵ نظر
  • ۰۵ دی ۹۷ ، ۱۳:۳۷
  • ۲۵۴ نمایش
  • یه بنده خدایی

اگه فرم صورتت گرد هست از این عینک گردا بزن:)

  • ۱ نظر
  • ۰۳ دی ۹۷ ، ۱۹:۲۳
  • ۲۵۴ نمایش
  • یه بنده خدایی

آگر آخر مسیر پیاده نمیشوید انتهای تاکسی ننشینید!

  • ۲ نظر
  • ۰۲ دی ۹۷ ، ۲۳:۱۴
  • ۱۸۵ نمایش
  • یه بنده خدایی