!بیگانه ای در خط زمانی متفاوت

...پیرمردی که ساکن اینجا بود،بار سفر بست ولی خب بعد یه مدت برگشت

!بیگانه ای در خط زمانی متفاوت

...پیرمردی که ساکن اینجا بود،بار سفر بست ولی خب بعد یه مدت برگشت

!بیگانه ای در خط زمانی متفاوت

دائما یکسان نباشد حال ما!
امیدوارم که اینجا و خاطراتش رو از یاد نبرید:)



۱۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

سال تحویل اونجایی که من تشخیص میدم کیفش بیشتره :)
  • ۷ نظر
  • ۲۹ اسفند ۹۷ ، ۲۱:۳۰
  • ۳۱۶ نمایش
  • یه بنده خدایی

پدر...

۲۹
اسفند

شاید یکی از  جاهایی که میشه به سِیر سختی های پدرها توجه کرد درحالی که ازش غافلیم اونجایی هست که وقتی توی یه مسیر تنگ و یک نفره جلوی ما بیوفتن و ما از سرعت کم اونها ...

روز پدر مبارک ;)

  • ۲ نظر
  • ۲۹ اسفند ۹۷ ، ۱۸:۵۲
  • ۲۱۳ نمایش
  • یه بنده خدایی

لــاکن طوری [رفتار] نشود که شما تنها آجیلِ اعلا و شیرینی خریده ی عید امسال باشید!

  • ۵ نظر
  • ۲۶ اسفند ۹۷ ، ۱۹:۱۵
  • ۲۷۹ نمایش
  • یه بنده خدایی
خب حالا من اینجام! درست وسط دادگاه برپا شده برای اجرای مثلا عدالت در نظر صاحبان دادگاه! اونها متوجه نیستن که من میتونم با شما حرف بزنم پس به نوعی دارم پرده چهارم رو برای شما میشکنم تا براتون توضییح بدم که چرا اینجام.خب برای اینکار باید در زمان سفر کنیم و به گذشته بریم ولی زیاد دور نه بلکه سه سال و چهار ماه و بیست و هشت روز و شش ساعت و پنجاه و چهار ثانیه قبل.

۱۴۳۶/۳/۲۴
بعد از کش و قوس های فراوان حین زمان انتخابات و فعالیت های انتخاباتی روزی بود که نتیجه ی انتخابات مشخص میشد.متاسفانه اعضای ستاد بنده امیدخود را خیلی زود از دست دادند و ما را بازنده انتخابات میدیدند ولی بنده با کمک های مشاور ارشد خود که در این راه رشادت ها نشان داد توانستیم با ناظران شعب رای رایزنی هایی داشته باشیم و نتیجه ی آن این شد که بنده با کسب ۴۳ میلیون رای از کل ۵۳ میلیون آرا محفوظه به مقام ریاست جمهوری رسیدم.ابتدا با بغل کردن مشاور خود از وی تشکر کردم و به او گفتم"جبران میکنم" بعد از آن متوجه شدم که افراد حاضر در ستاد به غیر از کسانی که با آنها نسبت فامیلی داشتم جاسوس بوده اند و تلاش داشتند ژن ناامیدی را در ستاد بیافرینند ولی به سرعت شناسایی شده و تحویل نهادهای امنیتی شدند.

۱۴۳۶/۴/۷
متاسفانه همان هفته های اولیه برخی از کاندیدا های محترم با ارائه دلایل مضحکی سعی در پشت کردن به رای مردم داشتند و میگفتند در انتخابات تغلب شده است و باید دوباره انتخابات صورت بگیرد و خواستار اجتماع طرفداران خود شدند.ابتدا خواستم با آنها کنار بیایم ولی نتوانستم توهین به بدنه ی ۴۳ میلیونی خود را تحمل بکنم.پس اقدام به فرستادن افرادی کردم که بتوانند در بدنه اجتماعات آن ها رخنه کنند و جو را بهم بزنند.البته این اقدام خیلی زود جمع شد چون پس از جلساتی که با نهاد های امنیتی برگذار شد آن ها کدهایی را یافتند که مشخص کرد این افراد جاسوس هایی بودند که به بدنه نظام رخنه کرده اند و در پی خراب کاری بوده اند.

۱۴۳۶/۵/۱۵
صبح زود راس ساعت ۱۱ به کاخ تازه تاسیس ریاست جمهوری که بعد از انتخابات و فقط در ۲ ماه با بودجه ذخایر ارزی ساختیم رسیدم.طبق معمول به سفارش یکی از دوستان صبحانه را مفصل خوردم تا توان لازم برای انجام کارهای سخت را داشته باشم.ساعت ۱به دفتر کار رسیدم و بعد از کمی استراحت و خواب قیلوله ساعت ۲ بیدار شدم و دستور دادم که ناهار را بیاورند به اندازه ۲ نفر.بعد از صرف ناهار و استراحت بعد از آن هنگام صرف قهوه ی خوش بوی فرانسوی عصرگاهی نگاهی به مطبوعات روز انداختم.ناگهان نگاهم به تیتر یکی از روزنامه ها افتاد که نوشته بود"منابع موثق از کاخ ریاست جمهوری خبر میدهند رئیس جمهور توان لازن برای برطرف کردن مشکلات کشور را ندارد و روزانه حتی ۲۰ دقیقه کار مفید هم ندارد.ابتدا کمی ناراحت شدم ولی آزادی بیان حق مطبوعات است و لابد اشتباهی این خبر به آن ها رسیده.رفتم سراغ تیتر بعدی،تیتر نگران کننده ای بود"کاغذ نایاب میشود" بعد از کمی تاسف نگاهی به ساعت انداختم و و دیدم که ساعت از هفت عصر سه دقیقه ای گذشته. کم کم آماده شدم به خانه برم برای صرف شام و گذراندن تنها چند ساعتی کنار خانواده ولی قبل از رفتن دستور دادم برای کمک به صنعت چاپ و نشر بخشی از مطبوعات را تعطیل و کاغذ مصرفی آن ها به کارهای بهتر و مهمتری اختصاص یابد البته جاسوسان کاخ ریاست جمهوری نیز شناسایی و تحویل مقامات امنیتی شدند.


۱۴۳۶/۸/۱۵
خبر آوردند که کمبود انرژی در سطح کشور مردم را کمی عصبی کرده.از نظر ما علت این کمبود غیر طبیعی بود نه اینکه کم کاری از وزارت نیرو باتوجه به اینکه شخص وزیر نیرو انسان درستکاری بوده و همیشه حاج آقا ... ایشان را به ما سفارش میکردند باشد.بعد از چند هفته جلسات فشرده مشخص شد انرژی تولید شده بیشتر توسط بخش صنعتی مصرف میشود.فورا جلسه ای با وزیر صنعت گذاشتم و علت را جویا شدم.وی لیستی از اسامی نفراتی به من داد و گفت این ها صاحبان کارخانجات بزرگ کشور است بازده کار و تولید خود را بالا برده و از انجا که با کمبود انرژی مواجهیم این مشکلات بوجود آمده است.بعد از مشورت از بالا به پایین با نهاد های امنیتی مشخص شد آنها جاسوس هستند و فورا دستگیر شدند.کمبود انرژی با تعطیلی آن کارخانجات جبران شد.

۱۴۳۶/۱۱/۲
در کاخ ریاست جمهوری کم کم آماده ی خانه تکانی برای سال نو میشویم.ولی کمی کارها بهم ریخته است و کارکنان به خوبی کار نمیکنند.وقتی علت را جویا شدمفهمیدم که کارمندان در خانه هایشان هم دست تنها و بدون کمک خانوم هایشان دارند خانه تکانی میکنند.فورا جلسه ای با وزیر فرهنگ تشکیل دادم تا به این تهاجم غربی پاسخی بدهیم و کانون خانواده ها را  دوباره گرم بکنیم.خروجی جلسه این شد که فورا دستور دهم ادارات و دانشگاه ها از حضور بانوان پاک شود تا آن ها به سر خانه و زندگی خود برگردنند تا فتنه های دشمنان باری دیگر شکست بخورد.

۱۴۳۷/۱/۱۸
با شروع سال جدید و کمبود برخی کالاها در بازار به سبب تعطیلی بخشی از صنعت کشور بازار به التهابی شدید دچار شد و قیمت برخی کالاها به صورت حبابی بالا رفت.چاره کار واردکردن اجناس مورد نیاز بود ولی من ترجیح دادم تا با استفاده از واسطه هایی کار را خارج از مسیر قانونی که موجب میشد خبرش در جهان بپیچد و این باعث میشد آبرو ی ما جریحه دار شود این کار را انجام بدهم.فرد مورد انتخاب من پسر یکی از سفیران  کشور که از قضا خیلی اتفاقی برادرزاده ی خودم بود،بود.با ورود اجناس به بازار باز رابطه عرضه و تقاضا به حالت اصولی اجرا میشد و قیمت ها به طرز چشمگیری کاهش می یافتند.از قضا آن فرد پول را دریافت کرد ولی متاسفانه معاملاتی انجام نداد و تمام پول هارا اختلاس کرد و با این کار یک ضرر هنگفت به بدنه اقتصاد کشور وارد کرد.بعدها آن شخص پولی را به یکی از حساب های پولی بنده در سوییس حواله کرد تا به نوعی حداقل دین خود را به من عطا کند ولی من...

۱۴۳۷/۴/۶
بعد از اینکه افرادی معلوم الحال نمیدانم از کدام سوراخ متوجه شدند که پسر سفیر خارجه یک مقداری از پول هارا به حسابمن حواله کرده قصد اجرای طرح استیضاح بنده را کردند.آن ها ادعا داشتند که چیزی حدود ۹۳ 
درصد از پول ها در حساب من هستند درحالی که خیلی کمتر از این ها در حساب من وجود داشت،فقط و فقط چیزی حدود ۹۱ درصد پول ها.برای آن دو درصد آن ها را به خدا واگذار میکنم.استیضاح داشت با قدرت جلو میرفت و حال اعضای کاخ ریاست جمهوری که اکثرا از فامیل بودند گرفته بود.بعد از چند جلسه طولانی با مشاوران تصمیم گرفتیم از حقوق نادیده ی مردم کشور دفاع کنیم.برای مقابله با تروریسم منطقه ای تصمیم گرفتیم به آفریقای مرکزی اعلان جنگ بکنیم تا مردم از همیشه متحدتر باشند.وقتی کشور در شرتایط جنگ قرار گرفت طرح استیضاح متوقف شد.

۱۴۳۸/۸/۹
جنگ با آفریقای مرکزی از آنچه فکر میکردیم وسیع تر بود.در آن بهبوهه جنگ که کشور نیازمند اتحاد بود برخی از نفرات مدام این جنگ را صوری و برای پرت کردن حواس میدانستند.شاید از حقوق خود به عنوان رئیس جمهور بگذرم ولی از حق رزمندگان ما که جانشان را در دست گرفته و فدای این کشور کرده اند نمیگذرم و فورا آن ها دستگیرشدند و چهره جاسوسان مرتبط با خارج از کشور برای مردم مشخص شد.

 ۱۴۳۹/۱/۱۳
سال نو را با پایان دادن به جنگ با آفریقای مرکزی شروع کردیم و این اتفاق را به فال نیک گرفتیمولی خساراتی که به زیرساخت های کشور وارد شده بود باعث شد بخشهای صنعت و اقتصاد ما ناتوان شوند و در نتیجه دچاریک رکود اقتصادی بشویم.با رئیس بانک مرکزی صحبت کردم و قرار شد تا نرخ سود سپرده های بانکی را کاهش دهد تا مردم خود بازسازی صنعت و اقتصاد را در دست بگیرند.

 ۱۴۳۹/۲/۱۴
نرخ سود بانکی توسط بانک مرکزی بشدت کاهش یافت و درنتیجه مردم پول های خود را از بانک ها بیرون کشیدند ولی نبود زیرساخت ها و شرایط باعث شد مردم سرمایه خود را در هر بخشی بخوابانند غیر از صنعت و اقتصاد.این حرکت باعث شد جامعه از حالت رکود به یک تورم سهمگین دچار شود.در نتیجه ارزش پول ملی به واسطه خالی شدن ذخایر ارزی و طلایی کشور بشدت کاهش یافت.البته ما اعتقاد داشتیم که خداوند در حل این مسائل کمکمان میکرد.

۱۴۳۹/۳/۱۶
این بار به واسطه تورم بالا کالاهای اساسی ناپدید شوند و یا تسط برخی افراد خیانتکار احتکار شوند.قیمت کالاها به طور ساعتی افزایش می یافت البته ما هم نگران اوضاع بودیم و مرتبا در سفرهای خارجی و در بالن های تفریحی البته به قصد صحبت با رئیس جمهور های جهان ولی با تمِ شلوارک گفتگو میکردم و از آن ها مشورت میگرفتم.

۱۴۳۹/۸/۱۸
شرایطی که این سه سال بر کشور حاکم بودکه البته مطمئن بودیم کار دست های خارجی در کار بودباعث شد تا مردم دست به شورش علیه دولت بزنند.هرچند ما عقیده داشتیم این ها ملت فهیم نیستند و یک مشت ملت فهیم نما بودندولی در کمال تعجب و با خیانت نیرو های نظامی به ما آن ها پیروز شدند و ما را به پای این محکمه کشانده اند.

خب فکر کنم حالا دیگه وقتشه که به زمان حال یعنی در دادگاه برگردیم.متاسفانه آنها در یک دادگاه ناعادلانه من را به عناوینی مانند تغلب در انتخابات،آشوب و فتنه،ایجاد خفقان در مطبوعات،حذف بانوان از عرصه های عمومی،اختلاس،ایجاد جنگ صوری،ایجاد خفقان و زندانیان سیاسی،رکود و تورم اقتصادی و خیانت به منافع کشور و... محکوم به اعدام کرده اند. البته در نوع اعدام دست من رو باز گذاشتند که من با توجه با تاریخ انقلاب فرانسه اعدام با "گیوتین" رو انتخاب کردم.
خب قراره تا لحظاتی دیگه حکم من انجام بشه و من دوست دارم که با شما به صحبت ادامه بدم تا زمانی که دیگه نتونم.باید بگم که برای تک تک کارهایی که انجام دادم...

  • ۴ نظر
  • ۲۴ اسفند ۹۷ ، ۱۵:۰۴
  • ۳۵۸ نمایش
  • یه بنده خدایی

 

 

 

 

  • ۲ نظر
  • ۲۳ اسفند ۹۷ ، ۱۴:۱۲
  • ۲۴۲ نمایش
  • یه بنده خدایی

رنج دوران

۱۸
اسفند

وقتی بنده به این بخش از موسیقی زیبای جناب آقای استاد محمد نوری نگاه میکنم

--------------------------------------------------------

ما بـــــــــــــــــــــــــرای 

آنــــــــــکه ایـــــــــــــــــــــــــران

گـــــــــــــــــــــــــــــــــوهری تابــــــــــــــــــــــان شـــــــــــــــــــــــود

رنــــــــــــــج دوران بـــــــــــــــــــــــــرده ایم ، رنــــــــــــــــــج دوران بــــــــــــــــــــــرده ایم!

لا لا لا لا لا لا  لای ، لا لا لا لا لا لا لای

لا لا لا لا لا لا  لای ، لا لا لا لا لا لا لای

-------------------------------------------------------

اینجوری ترجمه میکنمش:

ما برای

آنکه خانه امان دوباره 

مثل یک دسته گل شود

کلی فرش ها و ظرف ها شسته ایم و کلی در و دیوارها را گرد گیری کرده ایم

آخ آخ آخ از کت و کول افتادیم

آخ آخ آخ از کت و کول افتادیم

و اینجاست که مادر(خانم)خانه با یک سینی چای به استقبال فرزند بی ذوق و هنری که کار نکردنش بهتر از کار کردنش است می آید!

----------------------------------------------------

روح جناب آقای نوری شاد و قرین رحمت ان شا الله





  • ۵ نظر
  • ۱۸ اسفند ۹۷ ، ۱۶:۵۳
  • ۲۶۹ نمایش
  • یه بنده خدایی

 طبق اخبار رسیده اینجانب با نسبت آرا بسیار زیاد برنده ی قطعی انتخابات تمیزترین اتاق سال میباشم

و خواستار لغو رزمایش خانه تکانی در اتاق خود هستم!

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

   یه بنده خدا                                

شانزدهم اسفند ماه یک هزار و سیصد و نود هفت هجری شمسی

             قریه شمیران                             

  • ۲ نظر
  • ۱۶ اسفند ۹۷ ، ۱۷:۲۲
  • ۳۳۴ نمایش
  • یه بنده خدایی

به نام حق

آورده اند که در عهد بوق کیوان میرزایی بود چون الدنگان روز و شب و شب و روز به تیر چراغ برق که هنوز کاربرد های امروز(امثال نوازش داورها و غیره)را نداشت تکیه میدادندی و مدام میگفتندی:"جووووون"
روزی پدرش او را در حال الدنگی بدیدندی و بدو گفتندی:ای خاک بر سر چرا تغییری در زندگی ات نمی دهی؟
خیر سرت 2 سال دیگر میروی درون 30 سال دیگر چه میخواهی؟
مدرکت را که خریدم،اجباری ات را همینطور،هر خواستی داشتی اجابت کردندی،آیا حق نداشتندی که تو را در لباس آدمیت بدیدندی؟
کیوان:ای پدر برو پیری پیدا کردندی تا برویم و آدم شدندی.
بعد ما وقع پدر قریب به 2 سال از این بلاد به آن بلاد بگشتندی و پیری سالم و نخراشیده پیدا کردندی.

پس آن دو پس از تعیین وقت قبلی از منشی پیر پیش آن حضرت برفتندی و پدر شروع کردندی:ای پیر این فرزند مرا نصیحتی بنما که آدم شود و آنگاه ما از خجالت شیخ در می آییم.
پیر دستی بر گریبان و در ریش های خود کردندی و بگفت:ای پسر برو و کنار پدرت کاری بنما تا هم پیشه ی پدر را برگیری و هم پولی به جیب زنی.
پدر با لحن اعتراض آمیزی:ای پیر استثناعا فقط این یک مورد را فراموش کنید که دخل و خرج بازار خراب است و کفاف حضور شخص دیگری را در حجره نمیدهد.
پیر:خوب پس برو زنی بستان تا در کنارش آرامش یابی و زندگی ات سامان یابد.
پدر:آخر نمیشود که به پسر تا کار و درآمد نداشته باشد دختر نمی دهند.
پیر:پس ای پدر برو نزد کسبه ی محل و کاری برای وی جور کردندی که این کارت باعث خشنودی خداوند میشود.
پدر:حرفش را نزن پیر که حاضر نیستم آبروی چندین و چند ساله ام به خاطر یک الدنگ بر باد برود.
خلاصه هرچه پیر راهکار ارائه میداد پدر با یک بهانه نمیگذاشتندی که کار به نتیجه برسد.
دست آخر پسرک از نزاع بین پیر و پدر خسته شدندی و به بقالی محل رفتندی و یک کیلو تخمه خریدندی و دوباره به تیر چراغ برق تکیه دادندی و گفتندی:جووووووون
سال ها گذاشت کیوان کنار همان تیر برق زنی ستاند و بچه دار شدندی و بچه هایش تمام تیر برق های محل را مال خود کردندی.
کتابی هم در مورد زندگی اش با عنوان "زندگی کنار یک الدنگ" نوشتدی که دست بر قضا معروف شدندی و پولدار.
پیر هم از آن کتاب برای مباحث الدنگ شناسی در کلاس هایش استفاده کردندی.
پدر هم سه نسخه از کتاب رو مزین به امضای کیوان میرزا به مزایده گذاشتندی و پول هنگفتی به جیب زدندی.
پس از مرگ کیوان میرزا هم به پاس زحماتی که او در طول عمر خود کشیدندی به او لقب پدر علم الدنگ شناسی دادندی

  • ۵ نظر
  • ۰۵ اسفند ۹۷ ، ۲۱:۳۷
  • ۲۸۹ نمایش
  • یه بنده خدایی

اگه موتور داشتم از قصد جوری گاز میدادم که از ترست دست هات رو دورم حلقه کنی و محکم بهم بچسبی 

ولی سوالی که الان برام ایجاد شده اینه که آیا دست هات به دور شیکمم میرسن یا نه :(

  • ۱۳ نظر
  • ۰۴ اسفند ۹۷ ، ۱۸:۴۹
  • ۳۵۰ نمایش
  • یه بنده خدایی

 

بعضی وقت ها باید از کنار بعضی چیزا رد شد و رفت :..)
کسی هست این شکلک بالا رو بفهمه؟!
 

 
  • ۴ نظر
  • ۰۲ اسفند ۹۷ ، ۲۰:۴۰
  • ۳۰۸ نمایش
  • یه بنده خدایی