!بیگانه ای در خط زمانی متفاوت

...پیرمردی که ساکن اینجا بود،بار سفر بست ولی خب بعد یه مدت برگشت

!بیگانه ای در خط زمانی متفاوت

...پیرمردی که ساکن اینجا بود،بار سفر بست ولی خب بعد یه مدت برگشت

!بیگانه ای در خط زمانی متفاوت

دائما یکسان نباشد حال ما!
امیدوارم که اینجا و خاطراتش رو از یاد نبرید:)



۷۱ مطلب با موضوع «داستانک طوری» ثبت شده است

 آقا گرگه میاد جلو خونه خانم بزی شروع میکنه زنگ زدن

هبه انگور:کیه؟

آقا گرگه صداشو صاف میکنه:منم منم مادرتون،علف آوردم براتون...باز کن پسرم

هبه انگور:دورباره گشنت شد اومدی اینجا صداتو نازک کنی؟؟خنگ!مگه نمیبینی کرونا اومده و همه قرنطینن و تو خونه نشستن؟؟مامان من چرا باید بره بیرون تو این شرایط آخه؟؟برو خدا روزیتو جای دیگه حواله کنه

----------------------------------------------------------------

پ.ن:نگارنده بعد از چند ماه خانه نشینی به قهقرا رفته
پ.ن:نگارنده هم اکنون به یاری سبز شما نیاز داره

پ.ن:یکی از پست های برتر دهه از نظر نگارنده

پ.ن:نگارنده؟؟؟

  • ۵ نظر
  • ۲۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۴:۳۹
  • ۲۵۶ نمایش
  • یه بنده خدایی

دخترک با دسته ای از گل هایی که نتوانسته بود آن ها رو بفروشد جلوی شیشه ای دودی در حال تجسم خود با دست گل عروسی بود که پسرک این طرف شیشه در حال بازی با آیپد خود بود...

  • ۲ نظر
  • ۲۶ آذر ۹۸ ، ۰۲:۱۳
  • ۱۷۱ نمایش
  • یه بنده خدایی

موقع فوت کردن شمع...گوشی رو در میارم تا فیلمی بگیرم!

علیرضا: آقا همه فیلم نگیرن دیگه...یه نفر بگیره بفرسته برای بقیه...باقی دست برنن

مهدی: اره به نظرم این بهتره

سید: آره یکی یه چیزی پلی کنه اصن

من:اوکی آقا...حالا کی میخواد فیلم بگیره؟!

علیرضا: من

مهدی: من

سید: من

من: فقط من اضافی بودم یعنی :/

  • ۸ نظر
  • ۰۹ تیر ۹۸ ، ۱۷:۳۰
  • ۲۵۷ نمایش
  • یه بنده خدایی

در روزگار قدیم وقتی مسئولین تصمیم گرفتند اتفاقی به نام "فرجه" را ایجاد کنند قطعا در فکرشان دو هدف وجود داشته که اولی آماده شدن فضای امتحانات در دانشگاه و دومی دادن زمانی برای جمع بندی دروس مورد امتحان توسط ما دانشجویان.حالا با محقق شدن اولی که کاری نداریم ولی اگر کلاهمان را در مورد دومی قاضی کنیم میبینیم که قبل از رسیدن به فرجه به کلاس ها  به بهانه اینکه وقت بیشتری برای جمع بندی دروس داشته باشیم پایان میابند.

حالا این زمان صرف چه خواهد شد؟قطعا صرف درس نخواندن نخواهد شد...این زمان صرف بروز توانایی های ناشناخته خود در زمینه هایی که اصلا فکرش را نمیکردیم میشود.فرجه میتواند همه ی دانشجویان و حتی گوشه گیرترین هاشان را هم به سمت معاشرت با دیگران،سفر به مکان های دیگر،مرور کل هنر تاریخ دنیا و پرداختن به اموری که در حالت معمول اصلا به آن ها پرداخته نمیشود سوق دهد.

البته این درس نخواندن هم ارادیست و هم غیر ارادی یعنی ما با آگاهی به اینکه اگر درس نخوانیم شب امتحان به مرز پارگ... میرسیم و یا شاید آن را هم رد کنیم درس نمیخوانیم و از آن طرف هم شده وقت هایی که خواستیم درس بخوانیم ولی...

این حرص به درس نخواند و تفریح و وقت تلف کردن گاهی در ما به نقطه ای میرسد و با انجام عملی برگ های عالم را می ریزانیم...در عکس زیر جدیدترین فعالیت من در یکی از روزهای فرجه را مشاهده میکنید.جایی که از فرط بیکاری نشستم به محاسبه اینکه با چه فایل ها و در چه سایزهایی میتوانم یک فلش هشت گیگا بایتی رو چطور پر کنم که حتس یک بایت هم خالی نماند!

پ.ن:اکر بدانید که چه وقت های و منابعی صرف این کار شد مختان سوت میکشد الکی مثلا😁

پ.ن:پیش به سوی کارای جدید تر 😁😁😁😁

  • ۲ نظر
  • ۲۲ خرداد ۹۸ ، ۲۳:۳۰
  • ۲۷۸ نمایش
  • یه بنده خدایی

تضاد 😂😂

۱۵
خرداد

+سلام

-سلام

+خوب هستید؟

-ممنون...تو خوبی؟

+خداروشکر...چخبرا؟

-هیچی میگذرونیم

+آهان

-چی داری هی مینویسی و پاک میکنی؟!

+هیچی..چیز خاصی نیست

-که اینطور...حرف خاصی نداری؟

+راستی عیدتون مبارک

-عید؟!...ممنون

+ببینید میخواستم...

-خدافظ


  • ۰ نظر
  • ۱۵ خرداد ۹۸ ، ۰۱:۱۹
  • ۳۴۸ نمایش
  • یه بنده خدایی

آهای اون دختر و پسری (یا زن و شوهری) که میاید تو قسمت عمومی مترو یه جوری دستاتون رو میگیرید دور همدیگه...نمیگید شاید ما اول صبحی در حالی که داریم به پوچی زندگی و تکراری بودنش فک میکنیم شاید یهو دلمون بخواد این حالات رو تجربه کنیم :(

یا دختر خانوم محترم اون چجور نگاهیه به اون آقا پسر میکنی؟! خیلی جلو خودمو گرفتم نیومدم پسره رو بزنم کنار و بگم که خانوم محترم اگه میشه یکمم به من اونطوری نگاه کن بلکم کمی از تلخی زندگی رو برام بشوره ببره !

----------------------------

پ.ن: هرکی بیاد بگه ویندوزت رو اکتیو کن  بلاک میکنم اصن از بس اعصابم خورده 😂😂😂😂

پ.ن: هرکی هم بیاد بگه خب اقدام کن رو هم بلاک میکنم به دلیل همون عصبانیت 😂😂😂😂

  • ۵ نظر
  • ۱۰ خرداد ۹۸ ، ۱۷:۱۵
  • ۴۴۷ نمایش
  • یه بنده خدایی

آلن و دزدی :)

۳۰
ارديبهشت

+میتونی نظرت رو درمورد دزدی بگی؟!

-خب... 

١.خودت صاحب کار خودتی

٢.ساعت کاریت هرجوره که خودت بخوای

٣.با آدمای مختلفی روبرو میشی

٤.زیاد سفر میکنی

پس به نظرم کار خوبیه :)

  • ۱ نظر
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۷:۰۳
  • ۲۲۲ نمایش
  • یه بنده خدایی

یسری هم هستن که...

۲۱
ارديبهشت

یسری هم هستن (که اکثر اوقات حواسشون به خدا نیست و همه جور کار و تجربه ای میکنن 

ولی) وقتی که کارشون یه جا گیر میکنه میرن در خونه خدا و خودش رو به خودش قسم میدن که مشکلشون حل شه

این قسم به صورت زیر به کار برده میشود:

خـــــــــــــــدایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا تـــــــــــورو خـــــــــــدا ...

توضییح عکس:تلاش من و دوستان برای فهم همون یسری 

#سوزن_به_خود


  • ۰ نظر
  • ۲۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۹:۱۵
  • ۲۱۹ نمایش
  • یه بنده خدایی

بوی اذیت کننده پا گرفته است...قلبمان را میگویم،از بس که کسانی جفت پا،سرِخود،بدون مشورت و اجازه از ما می آیند داخلش.از شانسِ خوب ما سریع هم با فضای قلبمان خو میگیرند...شروع میکنند به گشت و گذار و برخی جاهایش را عمدا و یا سهوا زخمی و خراب میکنند.بعد از گذشت مدتی که هم آن ها خود را صاحبخانه میدانند و هم ما آماده پذیرایی بیشتر و بهتر از آن ها میشویم دلشان را میزنیم...خیلی سریع انگار که از قبل آماده باشند وسایلشان را جمع میکنند...آماده عزیمت به محلی دیگر میشوند.میرون، ولی از آن ها برای ما فقط یاد و خرابی هایشان میماند.

پ.ن:برای شنیدن صدای دلنشین و بسیار زیبای نویسنده به لینک زیر برید و از زیبایی این صدا لذت ببرید 😂😂😂

دریافت

  • ۳ نظر
  • ۱۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۵۱
  • ۳۰۰ نمایش
  • یه بنده خدایی

بعد از دیدار اول سیندرلا و شاهزاده که منجر به آن وقایع شد و سیندرلا دیگر نتوانست بعد از ساعت دوازده نزد شاهزاده بماند (که البته بهتر که نشد چون در خارج هم وقتی یک دختر و پسر در محیطی باشند نفر سوم دِویل است) رابطه سیندرلا با یکی از خواهران نا تنی اش کمی بهتر شده بود.جنیفر با اینکه جلوی اسکارلت و امبر و مادرش کتی نمیتوانست با سیندرلا خوش رفتاری کند ولی در خلوت دونفره خودش و او کم کم داشت به آجی جونیِ سیندرلا تبدیل میشد.
هرطور باشد بالاخره سیندرلا متولد ماه مِی است و جنیفر متولد ماه مارچ و از گذشته ها نقل بوده که آجی های مِی و مارچی بهترین آجی های دنیا هستند.
همین مسئله باعث شد تا سیندرلا جنیفر را محرمِ خود بداند و رازش را با جنیفر درمورد کمک آن جادوگر درمیان گذاشت و گفت میخواهد باز هم به سراغ او برود تا به کمک او شاهزاده را ببیند ولی نمیدانست که جنیفر در ذهنِ خود نقشه هایی دارد.
در واقع سیندرلا نزدیک شدن جنیفر به خود را اشنباه برداشت کرده بود.جنیفر از قبل درمورد جادوگر میدانست و با نقشه به سیندرلا نزدیک شده بود.او میخواست به کمک جادوگر از هر راهی که شده خود را به شاهزاده نزدیک کند و جای سیندرلا را بگیرد.برای همین یک روز که سیندرلا را فرستاد برای تحویل گرفتن لباس ها از خشک شویی محل خودش به استنکشن کفتانی رفت و لباس قشنگ هایش را پوشید تا به دیدن جادوگر برود.
در همین حین سیندرلا که کارش از حد معمول زودتر تمام شده بود از دور متوجه جنیفر و مسیر حرکتش به سمت جنگل شد و پس از آنکه کنجکاو شد مشغول دنبال کردن جنیفر شد و وقتی دید جنیفر به سمت کلبه جادوگر میرود تازه فهمید که داستان از چه قرار است.بیرون کلبه منتظر شد تا وقتی جنیفر بیرون آمد به سراغش برود.دیری نگذشت که جنیفر از کلبه جادوگر بیرون آمد.
سیندرلا با عصبانیت به سمت او حرکت کرد،جنیفر مغموم و کاغذی در دست با سری پایین حرکت میکرد و وقتی سیندرلا را دید نگاهی به چهره عصبانی او کرده و کاغذ را به او داد،سپس راه خود را کشید و رفت.
سیندرلا نگاهی به کاغذ انداخت و بعد از خواندن آن دیگر آرزو های خود را برباد رفته میدانست و زد زیر گریه.
محتویات نامه به این شرح بود:
مشتری عزیز بعد از سال ها کار خالصانه و طاقت فرسا وقت آن بود که تصمیم مهمی درباره باقی عمر خود بگیرم.تصمیمی سخت ولی از سر جبر زمانه.بعد از آنکه دیدم در این مملکت اوضاع هر روز بدتر میشود و زندگی سختر تصمیم گرفتم تمام وسایلم را بفروشم...به ارز مرجع تبدیل کنم و از خانه و کاشانه خود به فرنگ مراجعه کنم...موفق باشید!
پ.ن:یکی از عکس های آزمون تات

  • ۴ نظر
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۷:۳۰
  • ۳۶۸ نمایش
  • یه بنده خدایی