!بیگانه ای در خط زمانی متفاوت

...پیرمردی که ساکن اینجا بود،بار سفر بست ولی خب بعد یه مدت برگشت

!بیگانه ای در خط زمانی متفاوت

...پیرمردی که ساکن اینجا بود،بار سفر بست ولی خب بعد یه مدت برگشت

!بیگانه ای در خط زمانی متفاوت

دائما یکسان نباشد حال ما!
امیدوارم که اینجا و خاطراتش رو از یاد نبرید:)



هنر رندانه مقاومت کردن

پنجشنبه, ۷ مرداد ۱۴۰۰، ۰۹:۲۸ ق.ظ

درباره مقاومت چی میشه گفت؟واقعا چه عملی رو میشه مقاومت نامید؟ در چه حدی باید باشه میزان اون عمل؟ در چه زمینه هایی صورت میگیره و هزار و هزار و هزار سوال دیگه ای که اگه کمی به موضوع فکر کنیم ممکنه به ذهنمون بیاد و زهنمون رو درگیر کنه ... اما شاید مهم ترین سوالی که به ذهن آدمی خطور کنه اینه که اصلا چرا باید مقاومت کرد؟ مگه نمیدونیم که مقاومت هزینه داره؟ مگه نمیدونیم که مقاومت سختی داره و مث همون سوالا هزار و هزار و هزار مگه نمیدونیم هم به سراغمون میاد.

یکمی به همین پروسه نگاه کنید ... شاید سادست ... شاید میدونید میخوام چی بگم و بطالت وقتتون رو تماشا میکنید که سر این نوشته داره بوقوع می پیونده ولی خب چون بنا رو روی این گذاشتم که تماما در این فاز حرف بزنمو حرف بزنمو حرف، پس متاسفانه باید بهش بپردازم و ادامه بدمش ... تو این حالته که یه جنگ بین دونسته ها و سوالاتمون پیش میاد که میتونه نتایج متفاوتی رو برامون دربر داشته باشه اما تقریبا میشه گفت مهم ترین چیزی که توی این جنگ و دعوا نقش داره و حرف آخر رو میزنه تعریف جایگاهی هست که در اون قرار داریم. این یعنی چی؟ یعنی اینکه به واسطه جایگاهی که در اون قرار داریم وابستگی ها، تفکرات، سلایق و تصمیمات متفاوتی میتونیم بگیریم و خودمون رو فرد متفاوتی تعریف کنیم که این تعریف با تعریف فلان شخص یا دوست یا غریبه از جایگاهی که اون درونش هست متفاوت میشه.

خیلی خب پس تا الان دوتا چیز گفتیم که اولی این بود که همیشه ما تو ذهنمون همیشه یک دعوای دائمی داریم بین دانسته ها و ندونسته ها که برخاستنه از اون نتایج متفاوتی بوجود میاد و دومی اینکه باتوجه به جایگاهی هم که داریم این نتایج متفاوتن. اما اگر بخواهم کمی بیشتر درموردش حرف بزنم باید بگم که از نظرم نقش جایگاه مقدم بر دانسته ها و ندانسته ها هست. البته که خیلی نمیخوایم بحث کلاسیک و چارچوب مندی بکنم و واو به واو از توی تعاریف کلاسیک درخصوص جایگاه و انتظارات حرف بزنم که ممکنه ادامه دادنش باعث انحراف بحث میشه ولی خب مسخوام بگم بیاید جایگاه رو به فضایی که فرد در زندگیش اشغال کرده تعمیم بدیم ... توی این حالته که ما با شبکه روابط مختلف از اونواع خانوادگی، دوستان، فامیل، اقتصاد، فرهنگ و ... روبرو میشیم که هرکدومشون یه دنیای عظیم از آورده ها برای ما به ارمغان میارن.

دوباره باید بگم که شاید دارم بدیهیات میگم ولی متاسفانه یا خوشبختانه قراره که ادامه دار باشن ... پس اینجوری میتونیم بگیم که وقتی ما یه تصمیمی رو میگیریم یا یک حرفی رو میزنیم، یک تصمیم یا حرف ساده نیست ... ممکنه در یک پرش ذهنی یا لحظه خاص و حتی در جمعی متفاوت نصمیمی رو بگیریم که بعدا وقتی تو خلوت خودمون بهش نگاه میکنیم ازش شرمنده بشیم و بگیم که چی شد که اینطوری شد ولی اگه کمی بهش عمق بدیم میتونیم نقش روابط مختلف رو در اون تصمیم پیدا کنیم. پس با این نتیجه اون تصمیم یا حرفی که زدیم پره از این روابط ... یعنی توش میشه اثر دین، اقتصاد، فرهنگ و هزار و هزار و هزار چیز دیگه رو دید.

خب این همه حرف زدیم که به چی برسیم؟ به اینکه از نظر من مقاومت کردن یه هنره ... یه هنر که میشه ازش در انواع مختلف استفاده کرد تا به چیزهایی که میخوایم برسیم ... البته این فکر که با مقاومت میشه به همه چی رسید کاملا اشتباهه ... در اکثر اوقات زور طرف بیرونی خیلی بیشتر از شماست ... کنترل اوضاع در اختیار اونه... افراد و زیردستای مختلف و متفاوت داره ... از راه های متفاوت میتونی برتریش رو به شما نشون بده و هزار و هزار و هزار چیز دیگه که نشون میده واقعا مقاومت کردن هزینه داره و هرچی که طرف مقابلت بزرگ تر باشه باید هزینه بیشتری هم پرداخت کنی.

اینجا جاییه که دوست دارم درباره یه چیزی صحبت کنم به عنوان عمق نگاه و سلامت نگاه اقتصادی که شاید باید بهشون کمی بپردازم ولی قبلش دادن این تذکر واجبه که این اصطلاحاتی که من در این نوشته های شلخته و خودمونی ای که به کار میبرم ممکنه با تعاریف آکادمیکی که دارن متفاوت دربیان و من هم ادعایی در این زمینه ندارم و فقط یه پیرمرد بی آزارم که دارم برا خودم دو دوتا چارتاهای ذهنی و اولیه اناج میدم که ممکنه بعدها حتی بهشون معتقد هم نباشم ولی الان دارم باهاشون ور میرم تا شاید یسری نتیجه مطلوب بدست اومد.

برای باز کردن بحث باید بگم که منم عین اکثر آدما موافقم که عقل و اختیار از ویژگی های انسانه ولی خب نه اینکه همیشگی و دائمی توانایی استفاده از اونها رو داشته باشیم ... مثلا من شاید قبول داشته باشم که آدمی با یک نگاه اقتصادی و سودانگرانه به مسائل نگاه میکنه و سعی میکنه با انتخاب بهترین مسیرها به اهداف خودش برسه ولی از طرف دیگه چیزی که بیشتر باهاش موافقم اینه که برحسب شرایط ممکنه که ما خیلی هم عقلانه به مسائل نگاه نکنیم و یا در خیلی از مواقع اختیاری جهت تغییر مسیر نداشته باشیم و از طرف بد ماجزا هم گاهی ممکنه به حدی به مسائل از جنبه اقتصادی نگاه کنیم که غیر خود و موفقیت خودمون چیزی رو نبینیم و نخوایم.

اینجا از نظرم ما با یک نوع اشتباه از انسان اقتصادی مواجه هستیم ... انسانی که منفعت براش مهمه ولی به منفعت کوتاه مدت راضی و قانع هست ... اینجا دقیقا جایی هست که ما نقش عوامل خارجی رو احساس میکنیم ... یعنی چی؟ یعنی اینکه شرایط به طور کل باعث شدن تا این ایده در ذهن شخص نقش ببنده که رسیدن به سریع ترین منفعت از کوتاه ترین راه رو به منفعت حقیقی و راستینی که هزینه هایی رو هم دربر خواهد داشت ترجیح بده.

حالا اینجا ما با چی مواجه میشیم؟ با خیل اشخاصی که نمیتونن کنارهم قرار بگیرن ... اینجا دیگه درد دیگری اهمیتی نداره ... اینجا تنها دردی که اهمیت داره درد خودت هست و برای درمون تنهایی دردت باید با آدمایی روبرو شی که اونا هم در پی درمون درد خودشونن. اینجا اونجاییه که تو ترجیح میدی به زورگویی صاحب کارت درمقابل همکارت اعتراض نکنی به این علت که میترسی با برخورد صاحب کارت باهات به اهدافی که در سر داری نرسی.

اما اگر کمی نگاهمون عمق داشته باشه چی؟ یعنی اینکه کمی بعد از 5 سال پیش رومون رو ببینیم یا با کمی تخیل خودمون در برابر مشکلاتی که تا بحال مارو تهدید نکرده بگذاریم شاید از یه جنبه دیگه ای منفعتمون رو فهم کنیم. شاید اینجا کمی سیاسی بشه ولی خب لاجرم مجبوریم کمی سیاسیش کنیم ... مثلا به این فکر کنیم که ممکنه مشکل کمبود و هدررفت آب بعد از چند مدت گریبان مارو در حتی در پایتخت بگیره یا اینکه مشکلات معیشتی باعث مهاجرت افراد و گروه های متفاوت به شهرهای مختلف بشه و به نوعی با تضادهای موجود مشکلاتی رو برای نظم موجود بوجود بیاره و این رو میشه به سطوح متفاوت و مختلف نعمیم داد و حتی درخصوص تغییر نوع حکومت و نتایج اون هم فکر کرد.

اما توجه به یه نکته ضروریه و اونم نهفته در فهم صحیح اصطلاح عمق نگاه هست ... این یعنی اینکه شما هرچی عمیق تر که بشی به صورت استعاری بیشتر پاهات روی زمینه و هرچی که از شدت این عمق کم بشه پاهای شما از روی زمین برداشته میشن و این برداشته شدن باعث بوجود اومدن توهم خوشبینانه میشه که مشکلات خودش رو خواهد داشت.

خوب توی این شرایط آیا منفعت جمع همون منفعت شخص نمیشه؟ درسته ... ممکنه که در این زمینه برخی از علایق شخصی یا توان و انرژی و یا خیلی چیزا در راه جمع قربانی بشن اما اگر این اتفاق بر درستی و نه دستوری صورت گرفته باشه نتیجه راضی کننده ای خواهد داشت و انوقته که مقاومت میشه یک روش و هنر رندانه در رسیدن به منفعت عمومی. توی این حالت این مقاومت هست که طرف مقابل رو هرچقدرهم که قوی و قلدر باشه بالاخره به زانو درمیاره چون به اون نشون میده که در این مقاومت آمادگی پرداخت هزینه های مختلفی وجود داره. مقاومت هنری هست عقلانی و به دور از رفتارهای هیجانی و مخرب و گاه اشتباه که سعی میکنه تا رسیدن به هدفش در سطوح مختلف و با روش های متفاوت ادامه داشته باشه و روز جشنش هم روزی هست که طرف مقابل به رسمیت بشناستش و از مزایای عقلانی بودنش - البته درخصوص سطوح عقلانیت و نقش بازیگرانش میشه صحبت کرد - همینه که نمیتونه گزک خاصی به دست طرف مقابل بده تا با داشتن بهانه هایی رد کنه این موضوع رو.

پس برای همین هست که من مقاومت کردن رو یکی از مهم ترین رویکردهای انسانی میدونم و برای همینم پیشنهادش میدم ... ما که بیشتر از یکبار زندگی نمیکنیم و این زندگی به اندازه ای کوتاهه که تو چند لحظه آخر میتونیم رو یه دور تند ببینیمش ... پس چرا از نعمت هایی که خدا بهمون داده استفاده نکنیم تا حداقل توی این یه بار زندگی کردن رضایتمندی عمیق تری رو تجربه نکنیم؟

پایان:))

  • ۰۰/۰۵/۰۷
  • ۷۷ نمایش
  • یه بنده خدایی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی