مود ۵
علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را
- ۰ نظر
- ۱۳ آذر ۹۷ ، ۱۷:۰۰
- ۲۳۶ نمایش
علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را
چنتا جمله ی فوق العاده ازش:
۸۰ درصد موفقیت، پُز دادن است.
به خاطر قدّم نتوانستم عضو تیم شطرنج شوم.
عصر عالییی داشتم؛ شبیه محاکمات نورنبرگ بود.
وقتی من را دزدیدند، پدر و مادرم سریع وارد عمل شدند. آنها اتاقم را اجاره دادند.
خیلی به ساعت طلای جیبیام افتخار میکنم. پدربزرگم در بستر مرگ آن را به من فروخت.
یک جوک قدیمی هست که میگوید دو زن مسن در اقامتگاه کوهستانی «کَتسکیل» هستند که یکی از آنها میگوید: «غذای اینجا خیلی افتضاحه». آن یکی جواب میدهد: «آره، درسته، خیلی هم کمه.» خب، اساسا این حسی است که من نسبت به زندگی دارم.
یار جان از الان حواست باشه که مو بلند و مشکیش خوبه ولی فقط واسه من!
هر بار که لمس کرده دست تو مرا
انگار توافق تبر بوده و عشق
امروز داشتم مثل همیشه همون راه همیشگی رو از مترو تا خونه میودم و فکرم به هزارجا بود.یهویی چشمم خورد به یک مرد تقریبا مسن پنجاه سال به بالا که یه گونی روی کولش بود و داشت اونو حمل میکرد.نمیدونم اون گونی حجیم مال خودش بود یا کارش جا به جایی وسایل هست و آخر شب با جا به جا کردن همین اساس هست که پول حلال سر سفره ی خانوادش میبره.
نمیدونم چرا یه دفعه فکرم رفت سمت اینکه پدرها هرکدوم به شیوه ی خودشون و تحمل سختی کارشون نون حلالی سر سفره ی ما میارن که برای ما مصرف میشه.سر همینه بعضی وقتا ما میخوایم عملی رو انجام بدیم اون ها با نصیحت و دلسوزی میگن فلان کار رو نکنی بهتره و ما شاید نارحت شیم ولی خب حالا که بهش نیگا میکنم میبینم که اونا میدونن داستان رو ولی ما نمیدونیم!
پ.ن:چارچوب قلمی و گفتاری این متن شاید با تمام متن های اینجا فرق بکنه ولی احساس کردم بد نیست گفتنش!