!بیگانه ای در خط زمانی متفاوت

...پیرمردی که ساکن اینجا بود،بار سفر بست ولی خب بعد یه مدت برگشت

!بیگانه ای در خط زمانی متفاوت

...پیرمردی که ساکن اینجا بود،بار سفر بست ولی خب بعد یه مدت برگشت

!بیگانه ای در خط زمانی متفاوت

دائما یکسان نباشد حال ما!
امیدوارم که اینجا و خاطراتش رو از یاد نبرید:)



اثر پروانه ای فقط اونجاش که هر کی هر ور دنیا هر کاری کنه ما به فنا میریم

*************

اومدم خونه
مشغول شدم به خاروندن جای کش جوراب
که یهو روی دستم یه زخم
خشک شده اماده کندن دیدم
.
.
.
.
.
خوشبختی پشت خوشبختی 
لـــذت پشت لـــذت

*************

6 ساله ال ای دی خریدیم هنوز نصفه تصویر فیلمارو نمیبینیم 
.
.

.
.
.
آخه مامانم نمیزاره برچسب رو تلویزیونو بکنیم :D

*************

یه رفیق داشتم که تا پارسال خدا خدا میکرد,صد تا گوسفند کشت و نذری داد,متوسل شد به امام رضا (ع) تا بره خارج





حالا که رفته میگه: حالا که فکر میکنم خدا ساخته ذهن بشره!
ای خاک بر سر مغزت :|

*************

استاد زبان پرسید، از "cell phone" کجا استفاده میکنید؟ 









گفتم میکشیم رو ظرف حلوا☺️

راست گفتم نمیدونم چرا انداختم بیرون

*************

ﺷﺐ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ ﺳﯿﮕﺎﺭﺑﮑﺸﻢ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﮔﻔﺖ ﮐﺠﺎﻣﯿﺮﯼ؟ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﺍﻩ ﻣﯿﺮﻡ ﮔﻔﺖ ﭼﺠﻮﺭﯼ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﯼ؟ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﺸﮑﻞ ﻣﺎ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺩﻭﺗﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﺣﺮﻓﻢ ﻣﯿﺰﻧﻢ :|

*************

یه شعریم هست میگه
گفتی بیا گفتم کجا؟؟
:l
یعنی قشنگ معلومه پنج صبح شاعرو بیدار کردن گفتن یه شعر بگو کارم گیره!

*************

یک جایى خوندم نوشته بود حلزون طبق غریزه اى که داره هیچ موقع گم نمیشه 
خب یکى نیست بهش بگه ؛بابا تا حلزون بخواد برگرده سر جاى اولش عمرش تموم شده واس خاطره اینه که گم نمیشه.

*************

ینی حتی توی مولکول آب هم میشه مثلث عشقی رو دید.
دوتا هیدروژن سر یه اکسیژن هی دعواشون میشه. D:

*************

پسره پست گذاشته :
شال قرمز سر نکن ......
من را هوایی تر نکن ......
گاوها با رنگ قرمز زود قاطی می کنند !!! :|
.
.
.
به نظرتون شاعر الان به خودش فحش نداده !!؟؟؟ @_@ ^__^

*************

یه جور سینگلم که 






حتی روحانی هم بهم اس ام اس نداده از حقوق شهروندی آگاهم کنه ☹️

*************

بنظر من عشق بالاتر از غرور هست


مثلا خود من بارها شده که بخاطر عشقى که به لواشک داشتم غرورمو زیر پا گذاشتم و گفتم تورو خدا یه تیکشم به من بدین :D

*************

ﯾﺎﺩﺗﻮﻧﻪ ﺗﺎﺑﺴﺘﻮﻧﺎ ﺗﻮ ﺭﺍﻩ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﯾﺨﻤﮏ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﯿﻢ ﺍﺯ ﻭﺳﻂ ﻧﺼﻔﺶ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ . . . .





ﭼﺮﺍ ﺍﻟﮑﯽ ﻣﯿﮕﯿﺪ ﺁﺭﻩ!!!!

*************

دخترا دلتون به سیکس پک اقا داماد خوش نباشه 






درست یکسال و سه ماه بعد عروسی میشه ایربگ

*************

منبع:4جوک

  • ۰ نظر
  • ۱۰ دی ۹۵ ، ۱۹:۴۷
  • ۳۹۹ نمایش
  • یه بنده خدایی

التماس

۲۶
آذر

دلم هوایت را کرده...
لعنتی یک سر هم که شده به کوچه ی ما بزن حداقل هوای آمدنت را استشمام کنم.
دیدنت پیشکش،لیاقت میخواهد که نداشتم و ندارم ولی فکر میکنم حداقل اندازه ی دیدن یک سایه از تو مایه داشته باشم...
کمی به آدم بد ها هم لطف کن خورشیدِ ناخورشیدِ من.

نورِ شفارشی دادن که کاری ندارد حتی من هم آن را بلد هستم.ادعایِ هنری داری بتاب حتی به من،به منی که تاریکم چه از برون و چه از درون.
حضرت شهرزادِ من میشود یک بار دیگر؟!
فقط یک بار دیگر برایم قصه بگو حوس آن خواب هایم را کردم...
مغرور بودم و هستم،دستم به صیغه ی مخاطب نمیرود من میگویم خواب هایم ولی تو باز بخوان خواب هایت.
حوس خواب نگاهت، آن نگاه که تمام دردهایم را درمان میکرد.
از وقتی تو از آن در رفتی خواب هم از چشمانم رفت،فکر میکنم خواب هم فقط به واسطه ی وجود تو مرا تحمل میکرد.
خسته ام...خسته،تحمل خودم سخت است برایم بدون تو و سختی ای که برای یک لحظه اش هست...
  • ۰ نظر
  • ۲۶ آذر ۹۵ ، ۱۷:۱۵
  • ۳۱۷ نمایش
  • یه بنده خدایی

پخت لواش برای نانوا بسیار سخت است.
نانوا باید به سطحی از لرزش برسد تا نان را به تنور بچسباند.
این لرزش مهم ترین جای نانوایی است و مهم ترین چالش برای نانوا.
و خیلی کار دارد تا نانوا به آن نقطه برسد.
طوری که اگر به آن حد نرسد نان به تنور نمیچسبد و اگر آن حد را رد بکند لرزش دانش پاره میشود.
  • ۰ نظر
  • ۲۱ آذر ۹۵ ، ۲۳:۲۹
  • ۳۱۰ نمایش
  • یه بنده خدایی
 
سالروز شهادت امام رضا(ع) ولی نعمت سرزمینمان بر تک تک شعیان تسلیت باد
  • ۰ نظر
  • ۱۰ آذر ۹۵ ، ۱۷:۰۰
  • ۵۱۶ نمایش
  • یه بنده خدایی

دیکتاتور

۰۲
آذر

راست میگفت،واقعا اگر یک حرف راست در عمرش زده باشد همین است.

مطمئنا همه با هم موافق خواهیم بود در مقابل نطقش.

و آن شاه جمله :

"خاور میانه پر از دیکتاتور است"

دیکتاتور هایی دلربا و زیبا ، دیکتاتورانی با احساس قدرت،خشم،حسادت،کمال طلبی و...

آری "خاور میانه پر است از دیکتاتور

دخترانی با چشم های مشکی"

  • ۰ نظر
  • ۰۲ آذر ۹۵ ، ۱۸:۵۹
  • ۵۶۱ نمایش
  • یه بنده خدایی

ادعا

۲۷
آبان
 
 
 
  • ۱ نظر
  • ۲۷ آبان ۹۵ ، ۱۴:۵۴
  • ۲۷۰ نمایش
  • یه بنده خدایی

زخم دل

۲۱
آبان

شهاب مظفری را تحسین میکنم زیرا این بهترین اجرایی بود که برای این 

زخم ها میتوانست انجام دهد.

آی نبودنت امونمو دیگه برید         آی یه کاری کن جونم دیگه به لب رسید

آی زخمه دلم مرهمه دستاتو میخواد            آی نبودنت زندگیمو داده به باد

 
  • ۰ نظر
  • ۲۱ آبان ۹۵ ، ۲۱:۵۷
  • ۲۷۵ نمایش
  • یه بنده خدایی

سه شنبه بود خسته بعد از کلاس های خیلی مهم روز  بی حوصله

نشسته بودم یه گوشه ای تو دانشگاه و منتظر شروع اکران مستندی که

قرار بود توی آمفی دانشگاه باشه بودم ولی حدود 2 ساعتی مونده بود.

با کاسه  ی چه کنم ها نشسته بودم که یکی از دوستان فیلسوف گفت:

"خوب اگه بیکاری بیا سر کلاس ما!"

  خلاصش رفتم ولی همونجور که مشخصه و بود با ورود من به کلاس کلا

چشمه ی فهم فلسفیم کور شد و طبق معمول سفرم به عالم وهم شروع شد.

همون لحظه ها بود که توی عالم خیال دیدم یه پیرمرد با یه ریش چند متری سفید

اومد و دستم رو گرفت.

گفتم: شما؟!

گفت: حافظم

گفتم:به به حافظ چی؟!

گفت:حافظ شیرازی دیگه.

گفتم:خوب کی هستی حالا؟! چیکار داری آقا ی شیرازی؟!

اولش چن دقیقه تو افق محو شد بعدش زل زد تو دوربین  بعدش گفت:هیچی شاعرم اومدم ببینم چطوری؟

گفتم:ممنون شما جدا شاعری؟

آخه من بعضی وقتا شعر میگم ولی برای خودم و کسی ندارم که بهش نشون بدم.

گفت:چی رو دقیقا؟

گفتم:شعر رو دیگه.یدونه همین چن دقیقه پیش سر کلاس قبل وصل شدن سیمم گفتم، بگمش؟!

گفت:اینجوری که حال نمیده من 3 بیت میگم تو هم 3 بیت بگو بعد برنده جایزه داره.

گفتم: قبوله بسم الله

فرمود:

نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد       که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد

به مطربان صبوحی دهیم جامه ی پاک        بدین نوید که ابد سحرگهی آورد

بیابیا که تو حور بهشت را رضوان        درین جهان ز برای دل رهی آورد

گفتم: آفرین شیخ

گفت: حالا تو بگو پسرجان

فرمودم:

بنشسته بر سر کلاس تاریخ فلسفه         چشمانِ مست و خسته مخ لای منگَنه

استادما بگو نظرت را برای شر               از تو که نیست افضل فیلسوف منطقه

استادما بیا و کمی با ما راه بیا            یک جور نخون ز رو که انگار اینجا مکتبه

چیزی نگفت و فقط با دستاش به صورت نمادین زد تو سرش.

گفتم:خوب جایزه ی من رو بده که برم.

هنچنان داشت به صورت نمادین میزد خودش رو.

گفتم:مشخصه میخوای بزنی زیر قولت داری این کارا رو میکنی.

همچنان در همون حالت بود.

گفتم:بابا ولش کن از خیر جایزه گذشتم.راستی تو خواجه شمس الدین محمد رو میشناسی؟

چون شنیدم شیرازیه.تو همکه شیرازی هستی و باید بشناسیش به گمانم.تازه ایشون  خیلی معروفه توی دنیا.

یکم سعی کن ازش تاثیر ببری من که شنیدم خیلی کار میکنه این حرکت.

از نظرم داشت آماده میشد که رگباری بهم فحش بده که دوستم محمد سیمم را کشید و زد رو شونه هام  و گفت:بلن شو بریم که کلاس تموم شده.

و عجب کلاس پرباری!!!

پ.ن:خیلی دوس دارم با شاعر های دیگه هم مسابقه داشته باشم.

  • ۰ نظر
  • ۲۱ آبان ۹۵ ، ۱۹:۱۰
  • ۳۵۱ نمایش
  • یه بنده خدایی

بی حوصلگی

۲۱
آبان


به مرحله ای از بی حوصلگی رسیدم که حتی به صفحه های

چهارم و پنجم گوگل هم میرسم /:

  • ۰ نظر
  • ۲۱ آبان ۹۵ ، ۱۲:۴۳
  • ۳۹۸ نمایش
  • یه بنده خدایی

شاه خوبان

۱۳
آبان

خدا رو شکر روزیمون شده که مهمون امام رضا باشیم.

هرکی دعایی یا حاجتی داره اگه دوس داره کامنت کنه اگه فرستش بود و رفتم حرم بگم.

یا نه اصلا تو دل خودتون یه لحظه وصل شید کانال مشهد و خواسته هاتون رو مستقیم به خود امام بگید.

  • ۰ نظر
  • ۱۳ آبان ۹۵ ، ۱۲:۱۵
  • ۲۸۹ نمایش
  • یه بنده خدایی